خندوانه ديشب هم با حضور جنابخان و اميرحسين مدرس فضاي جذابي را براي آوردن لبخند به روي لبها ايجاد کرد.
به گزارش
سلام لردگان،به نقل از
باشگاه خبرنگاران جوان
؛ اين بار تمام پدران و پسران شب گذشته شادي خندوانه را دريافت کردند، و جوان در آغاز ضمن تقديم اين شادي، آن قدر از حامي برنامه، ثبت نام در کمپين قطره قطره و ... صحبت کرد که خودش هم خسته شد و گفت :ديگر حرف زدن کافي است، خسته شديم، بريم که بخنديم!
بعد از اين خنده و پخش قسمتي رامبد بيان کرد: در دنيا حرفههاي جذاب زيادي وجود دارد و ما ميتوانيم توسط مسيرهاي مختلف آنها را تجربه کنيم تا به فضاي رؤيايي خود برسيم، اصلأ هر کسي اجازه دارد، در هر رشتهاي که داراي استعداد است وارد شود و آن را امتحان کند؛ مهمان امشب ماهم کسي است که خيلي از اين راهها را رفته و الان به قولي از هر انگشتش يک هنر ميريزد.
*هيچ چيز مطابقت نيست!
اميرحسين مدرس، مجري، بازيگر و نويسنده بعد از اين مقدمه وارد شد و در همان ابتدا جوان از او خواست که آنها را با توصيفات خود به يک جاي پرنور و پرشور ببرد؛ مدرس هم با تعاريف خود همه را به جادهاي در نزديکي لاهيجان و جايي که در انتها به ديلمان ميرسيد برد، همچنين جنگلي مملو از انواع درختان، درهاي سربز و زنده، صداي آبشار و از اين دست جاذبههاي طبيعي را طي صحبتهايش توصيف کرد.
مدرس سپس از اينکه ابتدا بازيگر بوده وبا تست اجرا در سال 67 وارد اين حيطه و راديو شد، تعريف کرد، جوان بين اين صحبتها با ديدن عکسي از او در سريال يوسف پيامبر گفت: خدارا شکر که الان موهايت اين شکلي نيست وگرنه چه کار ميکردي؟!
تاريخ ادبيات و ايران دو کتابي بودند که اميرحسين مدرس به همه پيشنهاد خواندن آنها را داد، بعد هم به سراغ اهميت موسيقي و تقويت هوش موسيقايي رفت که در بين صحبتهاي جدي او ناگهان آهنگ بهار اگه عطر تورو نياره (،تيتراژ زن بابا) پخش شد و جوان از او خواست تا از جايش بلند شود و به صورت همزمان آن را اجرا کند، که البته اين اتفاق براي لحظهاي او را متعجب کرد.
پس از يک تنفس رسانهاي جناب خان وارد شد و مدرس به او گفت: واقعا هيچي مطابقت نيست اما جنابخان عصباني شد و جواب داد که چي نيست؟ بيام برات؟! تا اينکه فهميد منظور تعريف بوده نه چيز ديگر!
*با همين کليد ميتواني رئيس جمهور شوي
جوان سپس پيشنهاد داد تا مسابقه آوازي بين جنابخان و مدرس برگزار شود که در آن ابتدا جنابخان با همان لهجه جنوبي براي مدرس خواند: مهمون ما شبيه دکتره و مهندس/ تو آبادان بهش ميگن امير مدرس! و بعد مدرس هم براي او طي شعرش گفت: جناب خانِ ناردونه/ تو شهر ما مهمونه!
خلاصه اين آوازخواني ادامه پيدا کرد تا اينکه مدرس به درخواست جنابخان شعر کليد که براي گذشتهها بود را خواند و طي آن از استاد مهرتاش هم ياد کرد، همچنين بعد از آن جنابخان اظهار کرد: باور کن تو باهمين کار کليد ميتواني رئيس جمهور هم بشوي! در ادامه نيز خواست که اين بار او حاضران را به جايي ببرد و گفت: خوب حالا همه چشمهايشان را ببندند، در يک بعد از ظهر سرد زمستان به يک بار لبو فروشي ميرسي، لبوهاي آلوئه ورايي و نارگيلي، بعد هم تمام جيب و کارتت را خالي مي کني و لبو ميخري، پس از اون پشت سر جنابخان راه ميافتيد، نزديک يک آشار ميشويم ولي به اون کار نداريم، باهم به خواستگاري احلام ميريم، شماها بيرون در ايستادهايد و با شنيدن صداي چکي که پدر احلام به من زد همه ميريد براش!
*مؤسسه خواستگاري از احلام براي شادي مردم 5 روزه ميشود
در ادامه قرار شد مدرس در راستاي کاري که بايد براي شاد کردن دل مردم بکند، به خاطر اينکه شرکت آبرساني دارد، هر کجا که قرار شد آن را با کمک کمپين قطره قطره مجهز به سيستم قطرهاي کنند هر کمکي که از دستش برآمد انجام دهد و جنابخان هم گفت: ما يک مؤسسه داريم که 3،4 شب ميريم خواستگاري احلام، به خاطر شادي مردم آن را 5 شب ميکنيم تا همه خوشحال شوند و انشاءالله خدا از من قبول کنه!
بعد از تقديم لوح يادبود،جوان از مدرس قول گرفت که او به طور اختصاصي براي خندوانه يک آهنگ بسازد و پس از پخش آيتم وفاي به عهد ريما رامينفر درباره قرارش با خندوانه که خواندن کتاب در يک کتابخانه بود، مسابقه داخل استوديو را اجرا کردند و سرانجام جوان به همه مردم کشورخاطر نشان کرد که سرحال و خندان باشيد و ويروس اين خنده را در جهان پخش کنيد.
شاد باشيد.
گزارش از فاطمه شهدوست
انتهاي پيام/